برخلاف آنچه فکر می‌کنید، مشکل سازمان شما بازاریابی یا فروش نیست. اکثر کسب‌وکارها فکر می‌کند این‌گونه است ولی در حقیقت آن‌ها مشکل رهبری دارند. این یکی از بزرگ‌ترین درس‌هایی است که می‌توانید به‌عنوان یک کارآفرین یاد بگیرید و این مورد به‌طور اساسی می‌تواند مسیر موفقیت تیم و کسب‌وکار شمارا تغییر دهد.

به‌عنوان یک صاحب کسب‌وکار شما نمی‌توانید در پس‌زمینه پنهان شوید. شما اساساً شخصی هستید که تصمیم‌های بزرگ را برای شرکت می‌گیرد؛ اما درحالی‌که رهبری چیزی است که اکثر کارآفرینان آن را می‌فهمند، حقیقت این است که درواقع تعداد کمی از آن‌ها مهارت‌های لازم برای هدایت و رهبری رادارند. پس وقتی شما فقط نقش رهبری را بازی می‌کنید ولی درواقع مهارت آن را ندارید کسب‌وکار شما می‌تواند به سمت فروریختن پیش برود.

در اینجا من به ۵ مورد رهبری ضعیف اشاره می‌کنم. اگر هرکدام از آن‌ها را که در خودتان تشخیص دادید بلافاصله اصلاح کنید، کسب‌وکار شما به‌صورت تصاعدی رشد خواهد کرد.

تصویر ضعیفی از آینده:

اولین مورد رهبری ضعیف داشتن تصویر نامشخص از آینده است. وقتی صاحب کسب‌وکار یک تصویر کلی و عمومی از آینده دارد – مثلاً فروش فلان مقدار از محصولات تا تاریخ فلان- و هیچ تصویری از جزئیات کاری که باید روزانه، هفتگی، ماهانه و یا مقطعی برای رسیدن به این هدف انجام شود ندارد. این مدیر نمی‌تواند به شما بگوید چقدر محصول باید این ماه فروخته شود و یا چند کمپین بازاریابی در هرماه نیاز است.

البته سناریوی برعکس این هم وجود دارد؛ یعنی مدیر کسب‌وکار می‌داند کسب‌وکارش ظرفیت چقدر فروش و اهداف عملکردی را دارد ولی درگیر حرص و آز خود می‌شود و اهداف غیرواقع‌بینانه‌ای را برای کارش می‌گذارد. این بدان معنی است که وی هر کاری برای فروش محصولات خود می‌کند حتی اگر مجبور شود به بازار مخاطب اشتباهی که هیچ نیازی به این محصول ندارند، بفروشد. این باعث شکایت مشتریان، سرخوردگی و سیستم ضعیف حمایت از مشتری می‌شود.

از خودتان بپرسید، می‌خواهید کسب‌وکارتان به کجا برود؟ و کی این اتفاق بیفتد؟
این دو، دوتا از اولین پرسش‌ها برای ایجاد یک تصویر واضح از کسب‌وکارتان هستند.

سرمایه‌گذاری نکردن بر روی توسعه تیم

خیلی از مدیران کسب‌وکار جه باتجربه و چه تازه‌کار انتظار دارند که اعضای گروهشان از قبل مهارت لازم و انعطاف‌پذیری لازم برای کار را داشته باشند، درصورتی‌که در واقعیت این‌طور نیست. این انتظار غلطی است که اغلب باعث خصومت بین مدیر و کارمند می‌شود. این نمونه یک رهبری ضعیف است.

این‌گونه محیط‌های کاری ناکارآمد ظاهر می‌شوند: مدیری که نمی‌داند باید آموزش دهد و فقط انتظار جلو رفتن دارد و کارمندی که از تغییر کردن و ترک محدوده راحتی‌اش می‌ترسد. به‌زودی این احساسات عمیق و عمیق‌تر می‌شوند تا زمانی که مدیر و کارمند نمی‌توانند در یک اتاق باهم باشند درنهایت مدیر این‌قدر از پیش رفتن کارمند نامید شده است که دیگر انتظار تغییر ندارد و یا کارمند آن‌قدر ناراضی است که دیگر حرفی نمی‌زند.
شما باید عضو تیم استخدام کنید و نه‌فقط یک کارمند. کارمندان یک ساعت مشخص می‌آیند و یک ساعت مشخص می‌روند. اعضای تیم مشتاق‌اند بر روی چشم‌انداز شما از کسب‌وکار زمان و انرژی صرف کنند. به‌عنوان یک رهبر شما باید روی توسعه افراد تیمتان سرمایه‌گذاری کنید تا آن‌ها بتوانند بهترین عملکرد خودشان را ارائه دهند و نه‌فقط کارمند شما باشند.

ما چطور روی تیممان سرمایه‌گذاری می‌کنیم؟ برای رفتن به بهترین سمینارها و کنفرانس‌ها که به آن‌ها مهارت جدیدی یاد می‌دهد سرمایه‌گذاری می‌کنیم. سپس از آن‌ها می‌خواهیم چیزی که یاد گرفته‌اند را با بقیه اعضای تیم در میان بگذارند و سپس در مورد اینکه چطور می‌توانیم از چیزی که آن‌ها یاد گرفته‌اند برای پیشرفت کسب‌وکارمان استفاده کنیم، حرف می‌زنیم. گاهی اوقات حتی مربی یا متخصصی را استخدام می‌کنیم که مهارت‌ها و استراتژی‌های جدید را به اعضای تیممان یاد بدهد.

 

این مقاله را نیز بخوانید: ۸ قدم برای موفق شدن در استارتاپ

 

حفظ کارمندان ناکارآمد

به‌عنوان مدیر کسب‌وکارتان شما باید به اعضای تیمتان جهت حرکت بدهید؛ یعنی محیطی را فراهم کنید که به منابع و آموزش‌ها و حمایت‌ها دسترسی داشته باشند تا هم به‌صورت فردی و هم به‌عنوان یکی از اعضای تیم شما رشد کنند.

اکثر افراد تیم شما به این جهت دادن احترام می‌گذارند؛ اما همیشه کسی وجود دارد که برخلاف این جهت حرکت کند. مثلاً از آموزشها فقط برای نفع شخصی استفاده کند و یا برخلاف آنچه یاد گرفته رفتار کند و با چشم‌انداز کاری شما کاری نداشته باشد.

بدترین کاری که با یک رهبری ضعیف می‌توانید برای کسب‌وکارتان بکنید این است که این نوع کارمندان را حفظ کنید. چرا؟ وقتی شما چنین کارمندی را حفظ می‌کنید پیامی به بقیه اعضای تیم می‌فرستید مبنی بر اینکه شما هر چیزی را تحمل می‌کنید. پس هر کس دیگری در تیم ممکن است به این سطح تنزل کند.
به اعضای تیمتان شانس رشد کردن بدهید اما اگر مشاهده کردید کسی جهت را حفظ نمی‌کند به او هشدار بدهید. اگر هنوز این رفتار را در وی مشاهده کردید شما انتخاب دیگری به‌جز اخراج ندارید.

 

 

کمبود ارتباطات

پروفسور دانشگاه هاوراد، بوریس گرویسبرگ Boris Groysberg در تحقیقی متوجه یک نتیجه گیج‌کننده شد. شرکت‌های Mega corporations Nokia, Star Princess Cruise Lines, Enron, British Petroleum و Thai Airways همگی به یک دلیل دچار زوال و سقوط شدند: ارتباطات ضعیف!

ارتباطات ضعیف به دو دلیل اتفاق می‌افتد: ۱- چون صاحب کسب‌وکار در مورد تیمش حدس می‌زند و پیشگویی می‌کند. ۲- چون صاحب کسب‌وکار نگران است که با صحبت‌هایش به احساسات اعضای تیم آسیب بزند.

اگر شما حدس بزنید که اعضای تیم می‌دانند چه‌کاری باید بکنند ولی درواقع آن‌ها نداند، شما پس از مدتی احساس ناراحتی و سرخوردگی نسبت به این افراد می‌کنید – فقط به این خاطر که هیچ مکالمه واضحی بین شما رخ نداده است. از حدس و پیشگویی دوری‌کنید و واضح موضوع موردنظر را مطرح کنید. هرکجا خواسته‌ای دارید، هرکجا عملکرد ضعیفی می‌بینید و یا اتفاق ناخواسته‌ای افتاده است، واضح و مشخص با هرکدام از اعضای تیم که نیاز است صحبت کنید.

 

 

بی تصمیمی

صاحب کسب‌وکاری که در مورد کارش تصمیم درستی نمی‌گیرد بیشتر از کسی که تصمیم می‌گیرد هزینه می‌کند. یک کارآفرین باید تصمیمات زیادی به‌صورت روزانه اتخاذ کند. ممکن است بعضی تصمیمات درنهایت اشتباه باشند اما شما باید تصمیم بگیرید و سپس اقدام کنید.

چرا تصمیمی گیری برای مدیران سخت است؟ چون از شکست می‌ترسند. نمی‌خواهند در نظر دیگران احمق جلوه کنند؛ اما تصمیم گرفتن و اقدامات درست بعد از تصمیم غلط جلوه بهتری جلوی دیگران دارد تا بی تصمیمی. رهبری ضعیف در مورد تصمیم اشتباه گرفتن نیست بلکه اساسا در مورد تصمیم نگرفتن است.

رهبری چیزی نیست که با آن به دنیا آمده باشید. می‌توانید آن را یاد بگیرید و مهارت‌های آن را در طی زمان توسعه دهید؛ و این عاقلانه‌ترین سرمایه‌گذاری است که شما انجام خواهید داد چون رهبران قوی درامد بیشتری از کسب‌وکارشان کسب می‌کنند، دستوراتشان با احترام بیشتری دنبال می‌شود و در صنعت خودشان به‌جایی می‌رسند که دیگر رقبا نرسیده‌اند.